شاید آن نقطه ی نورانی چشم گرگان بیابان است
آبان است...
دوست دارم میان شک و یقین بایستم...
درست زیر بارش سرد افکار و سوزش باد...
شک کنم به بارش ابر...
یقین کنم به ناله ی صبر...
شک کنم به سردی باد...
یقین کنم به زردی برگ...
شک کنم به زن،به مردها...
یقین کنم به بودن مرگ...
قلبم به تپش وادار است،سینه ام به انهدام.
دستهایم به زنجیر و لبهایم به سکوت...
سکوتی که وادارم میکند به مرور...
به عذاب های بیدار،خفته در بی جوابی اینهمه
پاسخ های پر انکار...
و این منم...سیر سکوت پیمای بی خیال...
شک کنم یا یقین؟؟؟
نوشته شده در یکشنبه 88/8/17ساعت
2:33 عصر توسط دریا نظرات ( 3 ) | |
آخرین مطالب
Design By : RoozGozar.com |